بازگشت به گذشته قسمت اول
تقدیم به پانته آ و مامان گلش
یادش به خیر مامان همیشه می گفت این بچه کاراته بازه و من همیشه می خندیدم و گاهی دستم رو می گذاشتم رو شکم مامان (خونه اول پانی) که گاهی کلی تکون می خوردی
یک روز از روزهای فروردین ٨٨ بود که توی تخت خواب بودم که مامان هم طبق معمول یه وری خوابیده بود و من کمرم به شکم مامان چسبیده بود که ناگهان با تکونهای غیر معمول بیدار شدم که وقتی بیدار شدم یه ضربه دیگه به کمرم برخورد کرد و با تعجب برگشتم و دیدم مامان شیدا هم بیداره و پرسید تو هم بیدار شدی؟ من گفتم (با تعجب) این لگد میزنه !واقعا اینه!
مامان گفت آره خیلی شیطون شده و فهمیده باباش بهش چسبیده و این اولین نوازشهای دخترم بود که من درک کردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی