حرفای شیرین دخملم
خب حالا که شیرین عسل شدی با حرفات کلی مارو میخندونی
دیروز منو بابات داشتیم در مورد یه چیزی با صدای بلند (چون اون اتاق بود ومن تو اشپزخونه) بحث میکردم وتو خیال کردی ما داریم دعوا میکنیم گفتی در مورد چی حرف میزنید گفتم یه موضوعی که ارتباطی به شما نداره تو هم با عصبانیت گفتی
یه بار دیگه از این حرفا با هم بزنید من قلبم میشکنه اونوقت دعواتون میکنماعجب زمونه ای شده ها از دست این بچه ها
جمعه نهار داشتیم ماهی میخوردیم ومثل همیشه من با دقت تمام داشتم خارهای ماهی رو برات جدا میکردم که بابات گفت فیله بهش بده خارش کمتر تو هم زود پریدی وسط حرفمون که منم فیل میخوام حالا هر چی گفتیم فیله یه قسمت از ماهی نه که نه من فیل میخوام از همونا که خودتون خواستید بخورید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی